خط ریش
درس که تمام شد بچه ها کتاب ها رابستند . از ردیف آخر کلاس یه دانش آموز که خط ریشی دم موشی داشت و موهای سرش تاج خروسی بود ، زود تر از همه کتابش را بست و بلند شد به طرفم آمد نزدیک میزم که رسید ایستاد گفت: آقا
گفتم : جانم بفرما
آقا اجازه هست برم بیرون
گفتم : برا چه پسرجان
با نوک انگشت جای خالی دگمه پیراهن آبی خودش را نشانم داد.
آقا این دگمه که می بینی کنده شده می خوام برم دفتر نخ و سوزن بگیرم درستش کنم . گفتم : پسر جان دفتر مگه نخ و سوزن دارن؟
بله آقا حتما دارن ، چطور می شه نداشته باشن؟
گفتم : باشه بفرمایین
او که رفت داشتم فکر می کردم چطور ممکنه توی مدرسه نخ و سوزن گیر بیاد . چند دقیقه بعد که برگشت ، دگمه پیراهنش را دوخته بود گفتم : آفرین پسر دوختی ؟
اما اون اخم کرده بود و سرش را تکان می داد گفت: آقا گیرعجب خرابه ای افتادیم .
گفتم: چطور مگه؟ آقا مدرسه ای به این بزرگی با بیست نفر معلم یه نخ مشکی نداشتن ناچار شدم با همون نخ سبز رنگی که مشاور آورد بدوزم ، نمی دونم اینا چکار می کنن
گفتم : باشه بفرمایید بشینین .
بیاد گذشته افتادم یه روزی که توی ایوان خانه نشسته بودم داشتم مشق های روز بعد را می نوشتم مادرم داشت لباس ها را می شست ، عادت داشت برای شستن لباس ها جیب ها را وارسی می کرد تا چیزی خیس نشود. هرچه پیدا می کرد کنار می گذاشت . به پیراهن من که رسید از جیبم یه دسته مو بیرون آورد صدام زد : این دسته مو برا چی توی جیب پیرهنته؟
از نوشتن دست کشیدم تازه یا دم آمد ...
گفتم : کار ناظم مدرسه اس مادر
مادر دو دست کف آلود خودش را از طشت لباسا بیرون آورده بود گفت : ناظم ، ناظم برا چی ؟
گفتم :هر کی دیر بره اون دم دروازه اول با کمر بندی که به پهنی کف دستمه حالشو جا می آره بعد موهای خط ریشش رو می گیره و محکم می کشه ، وقتی یه دسته موی خط ریشش رو کند می ذاره توی جیب پیرهنش .
مادرم ساکت بود ، حرفی نمی زد ، با حوصله گوش می کرد . حرف هایم که تمام شد آهش را شنیدم که فرو برد ، نگاهم کرد و به آرامی گفت: پسرم تو که می دونی راهت دور هس ، کمی زود تر بلند شو راه بیفت . بعد دسته موی نرم و کوتاه خط ریشم را کنار طشت لبا سها انداخت ، چند لحظه نگاهش کرد ، دوباره شروع کرد به شستن لباسها . من هم شروع کردم به نوشتن مشق ها، اما خیالم راحت بود چون از دو طرف خط ریشم دیگه مویی نمونده بود تا ناظم بکشه و بندازه توی جیبم .
یکی صدام می زد و می گفت: آقا ، آقا برگشتم همان پسر خط ریش دم موشی بود می گفت : آقا زنگ خورد .
بله باشه پسر جان بفرمایین .
اردیبهشت 95