البی نیز در تاریخ هیچگاه نمی تواند کارساز و راهگشاه باشد. بنابراین در پاسخ سوال فوق عوامل متعددی موثر بوده است که عمده ترین آن عبارتند از: مبانی قدرت در ایران، عوامل موثر در شکلگیری و بقاء نظام استبدادی، فقدان نهادهای مدنی قدرتمند در ایران، نقش عوامل اقتصادی و نقش ارتباطات و موقعیت جغرافیایی.


طرح مسئله:


فرهنگ سیاسی ایران در سراسر تاریخ همواره مسیر یکنواخت و مشخصی را پیموده و تحول اساسی به خود ندیده است. ایران در اوج شکوفایی فرهنگی و تمدنی خود در دوره های هخامنشی و ساسانیان هیچگونه تحرکی از حیث سیاسی نکرد. اگر در دوره سلوکیان فرهنگ سیاسی یونان تأثیراتی بر فرهنگ سیاسی ایران گذاشت و به شکل مجلس مهستان و نهادهای دیگر در دوره اشکانیان حکومت مطلقه شاهان را تا حدودی محدود کرد. اما این تأثیر در عمق و بنیادی نبود. پس از اندکی در دوره ساسانیان فرهنگ سیاسی بر مبنای حکومت مطلقه مجدداً تأسیس شد. موضوع اساسی این است که چه عواملی و موانعی هرگونه تحول در ساختار سیاسی ایران را عقیم نموده است؟ آیا اصولاً جامعه ایران درک درستی از شیوه های مختلف حکومت را داشتند؟ آیا تنها مجرای ارتباطی با ملتهای دیگر تنها جنگ و تجارت بود؟ آیا گره خوردن ساختار سیاسی ایران با عناصر دیگر و برخورداری از نوعی قداست در تغییر و تحول ساختار سیاسی مؤثر نبود؟ وضعیت معیشت و اقتصاد و یا موقعیت جغرافیایی می تواند در توسعه یا عدم توسعه سیاسی ایران دخیل باشد؟

پیشینه تحقیق:

در قرن نوزدهم در اثر ارتباط ایرانیان با اروپا از طریق مسافرت، تجارت، تحصیل و مأموریت های سیاسی ایرانیان با مشاهده تمدن اروپا و ارزیابی و مقایسه آن با جامعه ایران، روشنفکران ایرانی به درکی رسیدند که در مقایسه دو جامعه ایران و اروپا برای آنان حاصل شده بود. زین العابدین مراغه ای از جمله شخصیت هایی بود که در کتاب خود سیاحت نامه می نویسد: «هنوز وزرای مملکت ما نمی دانند که راه رواج دادن پول کاغذی و بانک و معنی مجلس و پارلمان چگونه است» و یا «از همه بدتر رواج کشیدن تریاک در ایران است که مرد و زن به آن مبتلا هستند.»

افرادی چون میرزا ملکم خان قانون را دوای درد عقب ماندگی می دانست. و افرادی چون تقی زاده، میرزا آقاخان کرمانی در این باره نظراتی در آثار خود ارائه نموده اند. از شخصیت های امروز نیز افرادی چون دکتر صادق زیبا کلام، دکتر کاظم علمداری و علی رضا قلی در آثار خود عمق بیشتری به این موضوع بخشیده اند.

مبانی قدرت در ایران(مشروعیت قدرت حاکمان):

در ایران شاهان خود را مأمور و برگزیده از جانب اهورا مزدا می دانستند و حکومت خود را وسیله ای برای خدمت به یزدان پاک می دانستند.1 پادشاه دارای فره ایزدی یا عنایت الهی بود. فره، موهبتی از سوی اهورامزدا به شاه بخشیده شده بود. از پرتو فره ایزدی بود که در ایران کسی به پادشاهی می رسید و مشروعیت پادشاهی و حکومت را بدست می آورد. فره ایزدی به منزله تأیید الهی بود.2 خواجه نظام الملک توسی در سیاست نامه می نویسید: « چون تقدیر ایزد تعالی چنین بود که شاه بشود. خداوند عالم شاهنشاه را به کرامتها و بزرگیها آراسته گرداند، همه جهان مسخر او گردانید و هیبت و سیاست او بر همه اقلیمها برسانید تا جهانیان فرمانبردار و از شمشیر او در امان باشند».3 فره ایزدی یا تایید و موهبت الهی گاهی از شاهان سلب می شد و آن زمانی بود که پادشاه مغرور گردد و مثل جمشید پادشاه اساطیری که زمانی مغرور شد و به مردم گفت او را آفریدگار جهان بدانند، فره ایزدی از او جدا شد و مردم از دربارش بیرون رفتند.4

در ایران پادشاهان فقط با مشروعیت الهی می توانستند حکومت کنند. زمانی که هخامنشیان به تخت نشستند گفتند: پارسی هستند و پادشاهی را اهورمزدا خدای متعال به آنان داده است. بعدها ساسانیان نیز مدعی بودند پادشاهی را از سوی اهورامزدا به امانت گرفته اند.5 داریوش هخامنشی بعد از سرکوبی گئوماتای مغ در کتیبه خودش می نویسد: «از اهورامزدا یاری طلبیدم، اهورامزدا مرا یاری کرد. به فضل اهورامزدا من شاه شدم، اهورامزدا شاهی را به من اعطا کرد.6» و نیز منظره تاج بخشیدن از سوی ایزد به پادشاه که حلقه ای را که نشانه شهریاری است از ایزد تحویل می گیرد.7 و یا سکه هایی که ساسانیان ضرب کرده اند و مراسم تاجگذاری اردشیر در آن ضرب شده است عنوان مزداپرست. خدایگان اردشیر، شاهنشاه ایران که چهر از یزدان دارد، دیده می شود. این عنوان بعدها در همه نقشها تاجگذاری با تاج بخشی از سوی ایزد برای همه شاهان ساسانی محفوظ و ثابت مانده است.8

با حاکمیت فرهنگ مشروعیت پادشاهان و الهی بودن قدرت آنان در ایران جایگاه مردم در جامعه از قبل روشن می باشد. مردم در واقع فاقد هرگونه اعمال نظر و نفوذ بودند وظیفه آنان فقط اطاعت بی چون و چرا از حاکمان و پادشاهانی بود که به مدد یزدان شاه شده بودند.

عوامل مؤثر در پیدایش و بقاء نظام استبدادی:


1- تأثیر بافت قبیله ای در پیدایش استبداد مطلقه

اطاعت و گردن نهادن مطلق نسبت به حکومت و پیدایش قدرت های مطلقه به زمینه های اجتماعی و بافت قبیله ای باز می گردد. در ساختار اجتماعی پدر سالاری نظام قبیله اطاعت از بزرگ قبیله یا ریش سفید قوم مطلق و بی چون و چرا بود. بتدریج این عنصر اطاعت مطلق از رئیس قبیله وارد بافت حکومتی ایران شد.9

در ایران تجمع قبایل در یک حکومت اغلب به صورت غلبه یک قبیله بر قبایل دیگر و تحت سلطه در آوردن آنها بود این شکل حکومت در سراسر تاریخ ایران جریان داشت جامعه ایران همواره از سنن بقایای مناسبات قبیله ای گذشته صدمه دیده است یکی از دلایل پا نگرفتن مناسبات دموکراتیک در ایران همین پدیده بوده است.10 در صورتی که در یونان تجمع قبایل به صورت ملت باعث پیدایش یک سیستم قانون عمومی خلقی شد که بالاتر از رسوم قانونی قبایل و تیره ها قرار گرفت. این اتحادیه به دموکراسی سران تیره ها تبدیل شد. و جامعه به جای تقسیم میان قبایل به طبقات مختلف تقسیم شد. اما در تمدن ایرانی غلبه یک قبیله بر قبایل دیگر به دموکراسی منجر نشد بلکه به حکومتی متمرکز منتهی شد.10


2- ساخت شبکه های آبیاری در پیدایش و بقای استبداد

کمبود آب روابط اجتماعی متفاوتی را طلب می کرد. آب اصلی ترین عامل تولید محسوب می شد. تولید فردی ممکن نبود. زیرا زمین بدون آب ارزش نداشت و تأمین آب نیز به دلیل کمبود و دشواری دسترسی به آن بدون همکاری با دیگران عملی نبود.11 ساخت شبکه های آبیاری پایه و اساس اقتصاد کشور محسوب می شد این امر بسیار پر هزینه و نیازمند سازمان دهی متمرکز و اداره ای ویژه بود. و از عهده یک فرد یا گروهی بر نمی آمد. دولت می بایستی در آن شرکت یا دخالت می کرد. این امر در غلبه پادشاهان بر سرنوشت جامعه انجامید و یکی از علل مهم شکلگیری قدرت شاهان در ایران همین امر بوده است.12


3- استبداد بر مبنای مشیت الهی

در جامعه ایران حکومت و مشروعیت آن به اراده و رضایت مردم بنا نشده بود بلکه بر پایه مشیت الهی بود. این امر به خلق قدرتی مطلق منجر شد در جامعه ایران قوانین اجتماعی با قدرت مطلق فردی شکل گرفت.13

فردی که در راس امور قرار می گرفت در مقابل ملت هیچگونه تعهد و مسئولیتی نداشت نظامی که در آن اساس حکومت بر بی قانونی بود و قوانین زمانی نافذ بود که حاکم صلاح خود را در آن ببیند. حاکم می توانست هر لحظه در هر زمانی قوانین را زیر پا بگذارد و یا قوانین را تغییر دهد.14

در سراسر تاریخ ایران هیچ حاکمی خود را مستوجب پاسخگویی نمی شمرد و حریم حکومتشان همواره حرمت خود را حفظ می کرد مردم نیز هیچگاه حکومت فردی و مطلقه را مورد بحث و انتقاد قرار نمی دادند و مشروعیت آنان مورد سوال واقع نمی شد.15 حتی دانشمندی چون ابن حلدون درباره ی خودکامگی می نویسد: «موضوع خودکامگی در دولتها الزامی و اجتناب ناپذیر است. دستور خداست که به حقیقت در میان بندگانش گذاشته شده است.16»

فقدان نهادهای مدنی در جامعه ایران:

در جامعه ایران نهادهای سیاسی، تشکلهای صنفی، اقتصادی و اجتماعی خارج از حکومت شکل نگرفتند. قدرت مطلق به همراه قداست و مشروعیت و بی تعصب بودن همواره از خصوصیات حکومت در ایران بود. در مقابل اراده و خواست حکومت هیچ کس از قدرتی برخوردار نبود. قدرت حاکم در ایران در قالب پادشاه همواره به صورت مطلق باقی ماند. بدون آن که نهادی بتواند در مقابل آن اعمال قدرت یا ابراز وجود نماید.17 و هرگز در جایگاه مواخذه و انتقاد قرار نمی گرفت هیچ کس، هیچ مقامی و نهادی قادر نبود نسبت به رفتار حاکم نظارت داشته باشد. این شیوه نگرش نسبت به حکومت و جایگاه رفیع و آسمانی آن تبعات اجتماعی مهمی را به بار آورد. از جمله آن که دولت نماینده هیچ طبقه ای (تاجر، کاسب، رعیت) نبود. بلکه همه طبقات را تحت سلطه داشت. هیچکدام از طبقات دارای حقوق نبودند. دولت به دلیل انحصار مالکیت زمین بزرگترین استثمارگر نیز بود. چرا که بخش بزرگی از زمین های زراعی در مالکیت دولت بود و بخش دیگر به اداره ی دولت به زمین داران واگذار می شد. و هر زمان که اراده می کرد آن را به کسی دیگر واگذار می کرد.18

وجود نهادهای مدنی قدرتمند در یونان:

در یونان تجمع قبایل به صورت ملت باعث پیدایش یک سیستم قانونی عمومی خلقی شد. که بالاتر از آداب و رسوم قانونی قبایل و تیره ها قرار می گرفت. این اتحادیه به دموکراسی سران تیره ها تبدیل شد. و جامعه به جای تقسیم میان قبایل به طبقات مختلف تقسیم شد. در تمدن ایرانی غلبه یک قبیله بر قبایل دیگر به دموکراسی منجر نشد بلکه به حکومتی متمرکز و استبدادی منتهی شد.19

در صورتی که جامعه یونان از نهادهای مدنی با نفوذ، قدرتمند و خود مختاری برخوردار بود.20 مردم یونان از طریق انجمنی به نام افوران می توانستند در مهم ترین کارهای کشوری نظر دهند اعضای انجمن افوران از میان همه مردم برگزیده می شدند و حتی تهی دستان در این انجمن راه می یافتند. این انجمن مانع از پراکندگی کشور می گردید. چون مردم عادی در عالی ترین منصب مملکت سهمی داشتند بنابراین خرسند و آرام بودند. برای آنکه کشوری پایدار بماند. باید همه عناصر آن خواستار هستی و بقای آن باشند.21

در یونان انقلاب کلایش تنس در سال 509 پیش از میلاد به نظام قبیله ای پایان داد. از آن پس همخونی اهمیت نداشت بلکه محل سکونت هامل تعیین کننده شده بود. قبیله های خونی به واحدهایی به نام دم یا سازمان شهروندان دمت تحول یافتند در این گروه های مردمی تمام مناصب حتی شغل کشیشی نیز انتخابی بود. مناسبات جدید به ویژه شهرنشینی سبب شد تا قوانین مدون به جای آداب و رسوم طوایف حاکم گردد.22

نقش و تأثیر عوامل اقتصادی:

شرایط اقلیمی در ایران بدلیل کمبود شدید آب، امکان بهره برداری کشاورزی و اسکان دائم برای همه جمعیت وجود نداشت بخشی از مردم مجبور بودند برای زندگی از نقطه ای به نقطه ای دیگر حرکت کنند. مجموعه عوامل طبیعی باعث به وجود آمدن نوعی زندگی در ایران گردید که ما امروز آن را زندگی ایلاتی، ایلی، عشایری و صحرانشینی می شناسیم. به نظر می رسد زندگی ایلی یا چادرنشینی بخش قابل توجهی از ساختار اجتماعی ایران را تشکیل می داده است. در حالیکه اسکان دائم سرچشمه پیدا شدن شهرنشینی و به دنبال آن پیدایش نهادهای اجتماعی، حکومت، قانون، تعلیم و تربیت، مناسبات تجاری و حقوقی بوده است در حالیکه زندگی عشایری درست نقطه مقابل این روند قرار داشت. اساساً آنان نیازی به این نهادها نداشتند. ساختار زندگی ایلی یا عشیره ای آن چنان ساده است که اصولاً نیازی به نهادهایی که لازمه زندگی پیچیده شهریست پیدا نمی کنند. این سبک زندگی همواره در یک حالت ساده و ابتدایی درجا زده و پیشرفتی ندارد.23

وابستگی به زمین یا کشاورزی نیز عامل کند کننده پیشرفت می باشد یونانیان توانستند از این وابستگی بکاهند. فعالیت تجاری و مراودات پولی نظام طوایف در یونان تضعیف کرد. نظام طوایف و قبیله ای از موانع دموکراسی در تمدن های دیگر بود. در یونان بدلیل رشد تجارت ضعیف شد. با از بین رفتن مناسبات قبیله ای در اثر روابط پولی و کالایی در جامعه یونان ارتباط صنفی و تجاری از ارتباط قبیله ای اهمیت بیشتری یافت. و قبایل در تمدن یونان تشکیل ملت دادند. و سیستمی شکل گرفت که بالاتر از رسوم قبایل و تیره ها قرار گرفت و این امر دموکراسی را در یونان ایجاد نمود.24

بر خلاف یونان که تمدن شهری در تحولات فکری و فلسفی و سیاسی تحولات شگفت آوری ایجاد کرد. تمدن های مشرق به پیچیده کردن دستگاه های حکومتی و دینی مشغول بودند.25 در ایران باستان کشاورزی ستایش و تجارت مذمت می شد. در ایران باستان کسب و تجارت از مشاغل مهم نبودند، چرا که معتقد بودند مردم در کار تجارت ناچارند قدری دروغ بگویند و دروغ در ایران باستان امری ناپسند بود. و تلاش بیشتری برای حفظ نظام کشاورزی بود. و در یونان تجارت مرکزیت داشت. زندگی شهر و اشتغال در تجارت و صنعت زمینه ساز شهرنشینی هسته مرکزی دموکراسی در تمدن یونانیان گردید.26

نقش ارتباطات:

وسعت و گسترش ایران به گونه ای بود که عناصر و اقوام مختلفی را در بر می گرفت. روابط اقوامی که در اقصی نقاط امپراتوری پراکنده بودند با دیگر اقوام تحت سلطه شاهنشاهی غیرممکن بود. و از شکلهای دیگر حکومت بی اطلاع بودند. فرمانی که پادشاه در غرب آسیای صغیر صادر می کرد. حدود پنجاه روز طول می کشید تا در ماد به دست اولیای امور برسد. درازی راه و عدم ارتباط اقوام و ملل موجب کندی تحولات فکری و سیاسی و اقتصادی گردیده بود. حتی سلوکیان نیز به تجربه دریافتند که دگرگون کردن امپراتور پهناور و وسیع ایران میسر نیست.27 به همین دلیل فردوسی، مکرر درباره ی شاه و شاهی در ایران سخن می گوید چرا که او تاریخ ایران و نوع دیگری از حکومت را نشناخته بود.28 در دوره سلوکیان نیز توده ی عظیم ایرانی در دیه ها و قصبات خارج از تأثیر یونانیت باقی ماندند و هرگز در یونانیت مستغرق نشدند و از حیث سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کمتر متأثر شدند.29 اما یونان اگر چه توسط کوه ها به مناطق مجزایی تقسیم شده بود. ولی بدلیل نزدیکی به دریا با هم ارتباط داشتند و توانستند مناسبات اقتصادی و بازرگانی با تمام اقوام حوزه ی مدیترانه برقرا کنند. این روابط پیشرفت تمدن یونان را در مقیاس زیاد سرعت بخشید و جامعه یونان را خیلی سریع به مرحله ی تولید کالا رساند. آنان با جوامع دیگر مثل مصر، لیبی و سوریه از طریق دریا روابط تجاری داشتند و همچنین یونانیان مهاجر توانستند شهرهای مهم تجاری در سواحل دریای یونان بسازند و آنها را به سطح خودمختاری، دولت شهر، برسانند. بین المللی شدن اقتصاد یونان و رشد شهرنشینی و تجارت یکی از عوامل مهم رشد دموکراسی در یونان بود.  

منابع و مآخذ:

1- زیبا کلام، دکتر صادق. چگونه ما شدیم، تهران، انتشارات روزنه، 1377.

2- اورشیدری، دکتر جهانگیر. دانشنامه مزدیسنا، تهران، نشر مرکز، 1371.

3- توسی، خواجه نظام الملک. سیاست نامه، تهران علمی فرهنگی،1364.

4- هینلز، جان. شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، نشر چشمه،1368.

5- بویل، جی.آ . تاریخ ایران کمریج، جلدسوم، مترجم حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، 1368.

6- پیرنیا، حسن. تاریخ ایران باستان، تهران، دنیای کتاب،1369.

7- لوکونین، ولادیمیر گرگریویچ. تمدن ایران ساسانی، مترجم عنایت اله رضا، تهران، علمی فرهنگی، 1365.

8- علمداری، دکتر کاظم. چرا ایران عقب ماند، تهران، نشر توسعه، 1385.

9- کاتوزیان، محمدعلی. استبداد، دموکراسی و ملی گرایان، تهران، نشرمرکز، 1380.

10- شعبانی، دکتر رضا، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تهران، قومس، 1371.

11- ابن خلدون. مقدمه ابن خلدون، مترجم پرویز گنابادی، تهران، علمی فرهنگی،1369.

12- سیوری، راجر. ایران عصر صفوی، مترجمُ کامبیز عزیزی . تهران . امیرکبیر . ۱۳۶۶

13- گیرشمن، رومان. ایران از آغاز تا اسلام، مترجم محمد معین، علمی فرهنگی، تهران، 1368.

 




/**/